آن شب عجیب


متیرا الیاتی


شب عجیبی بود آنشب؛ شب بزرگداشت و وداع با محمدمحمد علی عزیز در موسسه بهاران.


در پست پیشین نوشته بودم به شدت بیمارمو نای قدم از قدم برداشتن از رختخواب را ندارم، اما در عین حال دعا می کردم بتوانم خودم را به مراسم برسانم. لابد می پرسید: مگر حضور و صحبت در این مراسم از سلامتی ات واجتربود؟ این پرسش بستگی به این دارد که چقدر برای انسان والا و عزیزی چون آن روانشاد احترام و ارزش قایلیید آنهم درست زمانی که از دست رفته و این جا و آنجا – از حسودان دون پایه و سخیف ادبیات این مزر و بوم، تکه پرانی هایی می شنوید که مثلا حالا که مرده و رفته اما چندان هم بزرگ و آقا و آقا منش نبود و چنین و چنان و یا مثلا: می خواست نرود به غربت دنبال اندوختن دلار!


جای توضیح و دفاع ندارد که همه آنهایی که محمدعلی را می شناسند از این مزخرفات احتمالا خونشان به جوش آمده و می آید.
تف به چنین یاوه پراکنی ها!


بله، آنشب برای من شبی عجیب بود رفتن و گفتن از کسی که نیست تا پاسخگوی سخنان بداندیشانش باشد.


شرشر عرق سرد می ریختم اما پر بودم از انرژی گفتن از کسانی چون محمدعلی و محمدعلی ها که بیش و کم هنوزا شکر در میانمان حضور دارند. در پشت تریبون از این وانفسای ادبیات و دورافتادگی و بخل و نیرنگ و بالارفتن از کول این و آن برای یک لحظه دیدن شدن-حتی به قیمت خراب کردن انسان های شریف گفتم که چیه؟ که بگویند ما نیز هستیم!


مرگ هم حسادت دارد. دریغا!
البته بی بردن نامی از دیگران مثالشان زدم و در مقایسه با آن شریف از دست رفته و مرام و کردارش چند کلامی؛ و از انسانیت که اگروظیفه و هدف والای رسم و راه نوشتن نویسنده باشد، همان است و بس. و گفتم اگر بلدیم بنویسم و عاج نشینیم و نوچه پرور، هنری نیست که سعادتی است اگر در یابیم که نوشتن نخستین درس انسانیت و نزدیکی به انسان است و پرسش سوال و جستجوی خوی انسانی.


باری خسته تان نکنم که بعد از پایان عرایضم گویا نای ایستادن روی پاهایم را نداشتم که برایم اسنب گرفتن. فردا صبحش با آزمایش تازه ای که از من گرفته شد، به طور اورژِانس روانه بیمارستان شدم و هفته ای سخت بستری.


سه- چهار روزی است که از بیمارستان برگشته ام. عفونت خونم بنا به گفته تیم پزشکی بیمارستان آریا کنترل شده و آب دور قلبم جمع. چند روز دیگر آزمایش تازه ای می گیرم تا دکتر خیالش از این بابت راحت شود.


از همه شما یاران و دوستان نازنینم که تاتلفنی یا در پیام گذارها از سلامتی ام پرسیده بودید سپاسگزارم. ببخشید که فعلا از نظر ضعف جسمانی قادر به پاسخگویی لطف تک تک شما عزیزانم نیستم.

باشد به وقتش.


ایراد نوشتاری را هم برمن ببخشاید- اگر وارد است ، به حال ناجورم.
سلامت باشید و برقرار