میس شانزه لیزه

ساناز سید اصفهانی


میس‌شانزه‌لیزه گفت :” گذر کن از تبلیغاتِ گزنده و کم گول بخور از دیدن عدد چاپِ چندم . . . این چه بریز و بپاشی ست که کتاب میخری ، گران گران ، بنده ی پیشخوانی و چاپ فلان جا گشته ای ؟ همت کن و اول خودت کتاب را بخوان بعد به من پیشنهادش بده ، به درک که املی نوتومب کلاه سرش میگذارد و سالی سه تا رمان مینویسد و بعد کلاه را سر فرانسوی های نادان تا پا فرو می کند ! این چه سمی بود به نام پدرکشی؟”


گفتم :” ای میس‌شانزه لیزه ، داد ی به بیدادی تو باید کرد ! آن کتاب را برای زباله دانی کنار گذاشته بودم و شما اشتباه برش داشتید ، شطحیات مگویید و مرا طعنه نزنید . چشم تان را باز میکردید و روی کیسه را میخوانید !”


هر دو یکدیگر را سخت در آغوش گرفتند و اشک افسوس و سوتفاهم ریختند .


هه !

برای بار چندم است که وقت گران بها و پول گزافم را بخاطر تبلیغات کتاب می دهم و این گونه ام که باید تا انتها بخوانم و ببینم دلیل این همه سرمایه گذاری چیست ؟ آه نویسندگان خوب وطنم در کپشن هایشان از این نویسنده های پول دربیار اروپایی هزار بار کار بلد ترند .