روز آنلاین - RoozOnline.net

” مانیفست”مهم زنی مبارز

بهرام خراسانی

بیانیه بهاره هدایت و مفهوم «لیبرال‌ها» در صفحه شطرنج انقلاب ملی ایران

۱) در چند روز گذشته، بانو بهاره‌ هدایت نامه‌ای را از زندان به بیرون فرستاده است که در آن به خوبی و ژرف اندیشانه به بخشی از کمبودها و ناکارآمدی‌های ریز و درشت گروه‌های چپ و راست و وسط باز اوپوزیسیون جمهوری اسلامی اشاره کرده است. از نگاه این نگارنده، این نامه تحلیل و «مانیفست»ی مهم در شناسایی ناکارآمدی‌های اپوزیسیون و راه‌های بهبود آن ازسوی یک زن مبارز آزادیخواه و مخالف جمهوری اسلامی است. هرچند خود این بیانیه هم کمبودهایی در زمینه‌ی شناسایی نیروها و راه حل های پیشنهادی داشته باشد، که پایین‌تر از آن یاد خواهم کرد.
با این نگاه و درونمایه‌ی آن بیانیه که از درون مغاک تیره زندان جمهوری اسلامی صادر شده است، انتظار می‌رفت که کنشگران سیاسی بویژه برخی زن اعضای پیشین دفتر تحکیم وحدت که در جایی امن زندگی می‌کنند و در همه‌جا حاضرند و کارت ساعت حضور خود را با سروصدا می‌زنند، اظهارنظری شنیده شود. اما شوربختانه تاجایی که من جستجوکردم، چیزی در این زمینه نیافتم. نه ازسوی کسانی که برای تروریست‌های فلسطینی گریبان چاک می‌دهند، و نه ازسوی کسانی که در برابر کوچکترین اظهار نظر کسانی مانند رضا پهلوی هرچه باشد و با هر کسی که باشد، موضع مخالف خود را آشکار می‌سازند و حرف او را شدیداً محکوم می‌کنند. این خود به راستی کمبودی در جنبش کنونی آزادیخواهانه‌ی ایران است.

۲) اینک ببینیم بهاره هدایت چه گفته است و داوری ما درباره‌ی سخن او چه می‌تواند باشد؟ رنجش او با انتقاد سازنده از جبهه‌ی خودی، یعنی «مایی که به آزادی (liberty) تحت آموزه‌های لیبرال عمیقا باور داریم، و همزمان به ایران و تمامیتش مومنیم، انقلاب ۵۷ را سیاه‌ترین سیاهی تاریخ معاصر این سرزمین می‌شماریم، و نجات ایران و ساکنانش ما را به ضرورت براندازی جمهوری اسلامی و نفی سازوکارهای فاسد و خدعه‌آمیز آن (از قبیل جعل پدیده انتخابات) متقاعد کرده این بوده است که: «میدان براندازی جمهوری اسلامی یکپارچه نیست، و از چپ رادیکال که برای نجات نوع بشر در خیال خام در هم کوفتن همه موجودیت‌های سیاسی-سرزمینی از جمله ایران است، تا راست افراطی که برای پایداری ایران و سعادت مردمانش در ضرورت کاربست دموکراسی تردید روا می‌داند، همه در این میدان حاضرند».
از نگاه این نگارنده، این برداشتی درست از «گروه‌های چپ رادیکال» و ناآگاه است که در ۵۰ سال گذشته در راه به اصطلاح «مبارزه با امپریالیسم و ارتجاع»، جامه‌ی ارتجاع سرخ برتن کرده و در همدستی با ارتجاع سیاه، با رژیم شاه جنگیده و سدها هموند خود را به کشتن داده است. در زمانی هم که انقلاب ۵۷ باید راه درست خود را می‌یافت و به راه آزادی و عدالت می‌رفت، دلخواسته یا از روی ناگزیری همسنگر و سرباز بی‌مزد و مواجب جمهوری اسلامی شد. با گذشت ۴۰ سال دیگر و درست در کشاکش نبرد بیشینه‌ی مردم ایران با رژیم جمهوری اسلامی، این چپ رادیکال دشمن همه، دوست و پشتیبان «جمهوری اسلامی» شده و مسئول سفیدشویی مافیای الیگارشی روسیه در کشتار مردم اوکراین، آوازه‌گر سوسیال امپریالسم چین، و ستایشگر تروریست‌های حماس شده است.

۳) بهاره هدایت ضمن گلایه‌ای دردآلود از وضع موجود و سرخوردگی از جنبش اصلاحات ۸۸، به درستی پرسیده است: «اما ما لیبرال‌ها کجای میدان براندازی ایستاده‌ایم؟ اینکه میدان براندازی یکپارچه نیست، به این معناست که در طول ۴۵ سال گذشته -شامل ۹۸ تا کنون- اپوزیسیون جمهوری اسلامی نتوانسته کل واحدی را سامان دهد». آنگاه خود پاسخ داده است که: «با توجه به تنوع‌ و تفرق‌های موجود، سامان‌یابیِ یک کل یکپارچه چندان شدنی هم نیست. و چه بسا که اگر شدنی هم می‌بود، چندان مطلوب نبود. چرا که کل واحد متضمن ادغام همه نیروها در درون هم است و بنابراین امکان بهره‌مندی جامعه از نگرش‌های متنوع را در درون کل‌بودگی خود منحل می‌کند. و چنین ادغامی با ایده لیبرال که خود را ملزم به محافظت و به رسمیت شناسی تنوع و تکثر در حیات سیاسی می‌داند، سازگار نیست. ایده لیبرال نمایندگی سیاسی روشنی هم در اپوزیسیون ندارد. اما کماکان می‌توان به زنجیره اپوزیسیونی» فکر کرد. زنجیره‌ای از جریان‌های برانداز که گرچه تبار و تاریخ فکری‌شان متفاوت است و در صورت‌بندی اکنون ایران و سیاست‌گذاری برای آینده به درجات مختلف ازهم فاصله می‌گیرند، اما در ضرورت براندازی جمهوری اسلامی، محافظت از ایران، و پذیرش سازوکار دموکراسی برای حل اختلاف در واقع با هم هم‌داستانند. از این «زنجیره اپوزیسیونی» منطقا دو سویۀ افراطی (چپ افراطی و راست افراطی) بیرون خواهند ماند. اما می‌توان به نقاط همپوشان حلقه‌های باقی‌مانده که بخش اعظم اپوزیسیون را تشکیل می‌دهند و نائل به حمایت اکثریت معترضین‌اند، امیدوار بود…. ما درون جهانی که در ۵۷ زاده شد، گرفتار شده‌ایم. ضدیت با غرب نقطه ائتلاف چپ و اسلام‌گرایی در ۵۷ بود.. آغاز این تباهی بهمن ۵۷ بودو گفتمان‌های حاضر در آن میدان‌اند.». (تأکید از این نگارنده است).

۴) از سراسر نوشتار بانو هدایت می‌توان چنین دریافت که او نگران «ایران» است، و این در میان بخش بزرگی از مدعیان اپوزیسیون کالایی کمیاب اما زندگی بخش است. به ویژه در میان گروه‌های چپ، که بسیاری از آنها هنوز دل در گرو روسیه‌ی پوتین (و نه شوروی و سوسیالیسم) دارند. هدایت، گفتمان انقلاب ۱۳۵۷ را طلسم رها شدن از وضع موجود و تخته‌بند آن می‌داند. برپایه‌ی هر آنچه در جامعه و نوشتار بانو هدایت می‌بینیم، دودل نمی‌توان شد که بیشتر روشنفکران حاضر در میدان یا مدعی پر سر و صدای حضور در میدان و نه مردم عادی، بیش از آنکه نگران ایران و مردم ایران باشند، نگران ایدئولوژی و حسادت و رقابت با رقیب ایدئولوژیک خود، و پوپولیسم سودازده‌ی فلسطینی هستند. چه این ایدئولوژی کژراهه‌ی ملی-مذهبی باشد، و چه مارکسیسم آیینی ناپخته و پادرهوا، و چه بی‌راهه‌ی قوم‌گرایی و جدایی‌خواهانه زیر نام و شعار موزیانه‌ی فدرالیسم باشد. شعاری که نه از سوی مردم کرد و بلوچ در داخل ایران یا رهبران قومی شناخته شده، که از زبان برخی استادان دانشگاه همیشه حاضر در رسانه‌های برون مرزی شنیده می‌شود…
بهاره هدایت پرسشی ساده را پیش کشیده و آن اینکه: «… مساله ما با جمهوری اسلامی چیست؟ آیا مساله بی‌عدالتی است؟ فساد است؟ ناکارآمدی است؟ ناآزادی است؟ ویرانی آب و خاک است؟ این‌ها ریشه برخی از بحران‌ها هستند اما خودِ مساله نیستند، ….. جمهوری اسلامی و شخص خامنه‌ای انتخاب مبنایی دیگری کرده که عوارضش این تباهی موجود است. و این انتخاب چیزی جز جنگ تمدنی با غرب نیست [و من می‌افزایم گور بی‌مرده‌ای به نام فلسطین] است. اینکه او به تکرار خود را و نظام تحت امرش را «انقلابی» می‌نامد به این معناست: که من از جنگ دست نمی‌کشم. من عادی نمی‌شوم، حتی به قیمت فساد و بی‌عدالتی و کشتار و ناکارآمدی و ویرانی آب و خاک این سرزمین. این‌ها همه ابتلائات ناچیزی‌اند در راه «صعود به قله.» و قله، فتح تمدنی و نابودی غرب است. (در تمام این متن من وارد این مناقشه نمی‌شوم که «کدام غرب؟»، «کدام مدرنیته؟»، «کدام خامنه‌ای؟»، «کدام اسلام؟» و… این مناقشه‌ها در جای خود مهم‌اند، اما نباید اجازه داد ما را از توجه به تصویر بزرگ حاکم بر صحنه بازدارند. و به گمانم جنگ تمدنی یا ادعای جنگ تمدنی برای نامیدن این تصویر بزرگ کارساز است. ضدیت با غرب در جهانی که غربی است، یعنی «انقلاب دائمی» تا نابودی غرب و «پیروزی انقلاب مهدی» یا «پیروزی انقلاب جهانی پرولتاریا». یکی از پیامدهای روشنِ ادعای تداوم انقلاب توسط حاکمان، جعل وضعیت انقلابی است. یعنی ناممکن کردن عامدانه‌ زندگی معمولی. یعنی ایجاد نوعی انقباض مستمر در نسبتِ میان مردم و حکومت؛ چیزی که به سرعت بدل به فساد و ناکارآمدی و نابسامانی اقتصادی می‌شود. به‌علاوه این انقباض وضعیتی است که طی آن تصرفِ تمامیتِ حوزه عمومی، سرکوب، و حذف رقبا تحت عنوان «ضد انقلابی» مشروع‌ سازی می‌شود، آن هم به میانجیِ اردوکشی‌های خیابانی و بسیج توده‌ای که به انقیاد ایدئولوژی انقلابی درآمده است. در هر دو گفتمان مؤتلف ۵۷، چه اسلام سیاسی و چه چپ‌گرایی، تداوم انقلاب یک اصل بنیادین بود. به این لحاظ حذف فیزیکی و سیستماتیک رقیب نوعی فریضه الهی یا تحقق تکامل تاریخی به‌شمار می‌آمد، و با ادبیات هر دو گفتمان کاملا منطبق بود. فقط کافی بود شما به هر دلیل «ضد انقلاب» دانسته شوید، هر دو حکم به اعدام انقلابی و حذف شما می‌دادند. نه حقوق بشر، نه آزادی بیان، و نه هیچ یک از آزادی‌های سیاسی رایج در غرب در دایره معناییِ این دو اصالتی نداشت، و به هر حال مطلقا شامل حال «ضد انقلاب» نمی‌شد. و آیا ما با عملکردی جز این در جمهوری اسلامی مواجه بوده‌ایم؟! واقعیت این است که جمهوری اسلامی به آرمان‌های اساسی انقلاب ۵۷ مومن بوده است».

۵) تا اینجای کار، من با بانو هدایت تا اندازه‌ی بسیار هم‌سو هستم، اما بخشی از دیدگاه او در آنچه من آن را مانیفست نامیدم، برای من ناروشن است، و آن نبودن ایده‌ی لیبرال در جنبش است. این سخن اگر به معنی ضعف نگاه دموکراتیک و آزادیخواهانه‌ی استوار بر یک تئوری انقلابی و فلسفه‌ی سیاسی سنجیده شده باشد، البته پذیرفتنی است. اما اینکه او گزاره‌ی «ما لیبرال‌ها» را برای شناساندن خود به کار می‌برد، برای من چندان روشن نیست زیرا گرچه از نگر تاریخی لیبرال و لیبرالیسم جایگاهی پسندیده دارند، اما امروز در ایران و جامعه‌ی جهانی تعریفی روشن از واژه‌ی «لیبرال» آزادی فردی و سیاسی و عدالت اجتماعی در دست نیست. اکنون در جامعه‌ی واقعی به ویژه در درون کشور، پشت پرچم لیبرالیسم سیاسی و عدالتخواهانه، بیشتر نولیبرالیسم اقتصادی و سیاسی گرد آمده‌اند که خود دولت و بخش بزرگی از دیوانسالاران دولتی در آن می‌گنجند. اما بخش بزرگی از طبقه‌ی متوسط از جمله کسانی مانند خود بانو هدایت، نه تنها پیرو این لیبرالیسم دروغین نیستند که در برابر آنند. اینکه دیگر افراد اپوزیسیون از جمله کسانی مانند هواداران ملی‌مذهبی در عمل کجای این میدان جای می‌گیرند و کدام نظام اجتماعی را می‌خواهند، خودشان باید بیندیشند و به آن پاسخ دهند.
دلیل این پرسش همچنین آنست که من با همه‌ی احترامی که به بانو هدایت و دیگر کنشگران سیاسی و اجتماعی مانند ایشان دارم، منظور او را از مفهوم «لیبرال» و «ما لیبرال‌ها» نمی‌دانم و کاش امکانی برای ایشان پیش آید که بتواند منظور خود را روشن سازد.. تاجایی که من می‌دانم، در کمابیش دو سده‌ی گذشته در جهان، برداشت یگانه و یکسانی از مفهوم لیبرال وجود نداشته است و امروز بسیاری از کسانی که خود را لیبرال می‌نامند، در اصل نولیبرال هستند تا آزادی‌خواه و دموکرات. بسیاری از آنها حتا با ایرانگرایی و نگرش ملی سر سازگاری ندارند، و حتا با زنده‌یاد دکتر مصدق و جنش ملی شدن نفت مخالفند. این گروه زیر نام لیبرال، از فروش کل کشور و ثروتهای ملی به هر جا و هرکس پشتیبانی می‌کنند. این گروه اکنون بخش چشمگیری از اقتصاددانان کشور را تشکیل می‌دهند و هیچ دودل نیستم که منظور بهاره هدایت ایران دوست از «ما لیبرال‌ها» نمی‌تواند این گروه باشد. اینها شاید بیشتر بخشی از همان «راست افراطی» به شمار روند که در بیانیه از آن نام برده شده است.
بنا براین، اگر ایشان واژه‌ی لیبرال را با همان مفهوم جا افتاده‌ی سده‌ی نوزدهمی دموکراسی و آزادی سیاسی و اجتماعی به کار می‌برد، که چه چیزی از این بهتر؟ و اگر جز این است که کاش بتواند در فرصتی دیگر منظور خود را روشن کند. در هرحال با توجه به پیشینه‌ی واژگانی، خود این واژه به تنهایی گرهی از کار بسته‌ی کسی باز نمی‌کند. با اینهمه، نقد ایشان از وضع موجود جنبش، نقدی از روی درد، به‌جا، شجاعانه و ارزشمند و درخور توجه است. با امید آزادی هرچه زودتر ایشان از زندان، و گسترش همکاری میان همه‌ی ایران‌دوستان و آزادایخواهان با هر اندیشه و گرایشی.
با این برداشت درست ایشان هم که انقلاب ۵۷ را نه کسی دزدیده است و نه منحرف کرده است، کاملاً همسویم. رهبری و مدیریت جنبش انقلابی ۵۷ از آغاز در دست همین گروهی بوده است که اکنون بر سر کار است و چشم‌داشتی بیش از آن نباید از این انقلاب می‌داشتیم. به گمان این نگارنده، چهره سازی‌های بی‌جا از برخی افراد این گروه مانند بهشتی یا مطهری و حتا طالقانی هم درست نیست، و همه‌ی رهبران مذهبی انقلاب سرشتی کمابیش همسان داشته‌اند، و چنانچه همین گروه اندیشگی بخواهد بار دیگر رهبری انقلاب ملی کنونی را به دست گیرد، تاریخ در تراژیک‌ترین شکل آن تکرار خواهد شد.
پشتیبانی نیروهای کم‌شمار و ناآگاه چپ آن روز از خرده بورژوازی انقلابی!! و پیروی از دیدگاه‌های آن روز شوروی که هر مخالفتی با «استعمار» و امپریالیسم را نیرویی مترقی و همسو با سوسیالیسم می‌دانست، می‌توان رمز پیدایش «انقلاب ارتجاعی ۱۳۵۷» به شمار آورد. راه اشتباهی که هنوز هم بیشتر نیروهای به اصطلاح چپ مارکسیستی آن را می‌پیمایند.
دوباره گویی می‌کنم که من بیانیه‌ی بانو هدایت در شرایط کنونی و دل سپردگی او به «ایران» را نگاه و گامی درست و ارزنده می‌دانم، و گفتگوی بیشتر پیرامون واژه‌ی لیبرال را بایسته. با امید رهایی هرچه زودتر بانو هدایت و دیگر زندانیان سیاسی از زندان‌های جمهوری اسلامی و رهایی همه‌ی کنشگران اجتماعی از زندان و طلسم پارادایم‌های سیاسی و اجتماعی کهنه و نا کارآمد، که بندی بر دست و پای آنها نیز هست. .

پیروز باشیم. بهرام خراسانی
هشتم بهمن ماه ۱۴۰۲

منبع: ایران امروز