زنان چرا و چگونه مینویسند؟ آیا آنان همچون مردان، از آزادی در نوشتن برخوردارند؟ کتاب “میز تحریری رو به چشمانداز” میکوشد این موضوع را از زبان شانزده نویسنده زن بازگو کند.
“میز تحریری رو به چشمانداز” که با ترجمه فهیمه فرسایی از سوی “نشر آزاد” منتشر شده، کتابیست که در آن شانزده تن از زنان نامآور جهان در ادبیات داستانی، از تجربههای خویش در نوشتن سخن میگویند. آنان از انگیزههای خویش برای نوشتن، از مشکلاتی که با آن روبهرو هستند، از شادی در نوشتن و بهایی که بابت آن میپردازند، از راههای رفته و راههایی که پیش رو دارند، نوشتهاند.
ایلکا پیپگراس (Ilka Piepgras) که این مجموعه را جمعآوری و منتشر کرده، روزنامهنگار و از رماننویسان مشهور آلمان است. رنج این تجربه در واقع برای او ملموس است، در زمان تحصیل خود در آمریکا آن را حس کرده و در زندگی ادبی خویش در آلمان شاهد آن بوده است.
تبعیض، حتی در عرصه نوشتن
جهان ادبیات زنانی را به یاد دارد که با نامی مردانه مینوشتند. دنیای مردمحور نه حضور آنان را به عنوان انسانی برابرحقوق میپذیرفت، نه آنان را کسی میدید که بتواند بهسان مردان بنویسد. باید سالها میگذشت تا زنان هستی اجتماعی خویش را بر مردان تحمیل کنند.
شاید گفتن این حرف که «من زنم و مینویسم» به ظاهر ساده باشد، ولی به هنگام پرسش از هر نویسنده و هنرمند زن، به عمق فاجعهای پی خواهیم برد که هنوز هم در این عرصه وجود دارد. هنوز هم جهان ادبیات بر زنانی انگشت میگذارد که زاده ذهن مردان هستند. “مادام بواری” و “آناکارنینا” و “لیدی چترلی” هنوز جانسختی میکنند و نمیخواهند راه را بر شخصیت زنی در داستان بگشایند که زاده تخیل زنی نویسنده باشد.
ویرجینیا ولف زمانی گفته بود که نویسنده زن برای نوشتن نخست باید “اتاقی از آن خود” داشته باشد. این اتاق را البته نباید صرفا اتاق دید. اتاق بُعدی هستیشناسانه نیز دارد. در این شکی نیست که امروز، پس از گذشت نود سال از سخنان ویرجینیا ولف جهان دگرگون شده است، ولی میتوان دگربار این پرسش را پیش کشید که آیا زنان امروز در نوشتن همچون مردان آزادند؟
شانزده نویسنده زن “میز تحریری رو به چشمانداز” بر این نظرند که جهان مردان هنوز نویسندگان زن را برنمیتابد. تفاوتهایی در شرایط نوشتن زنان و مردان وجود دارد که هنوز کار نوشتن را برای زنان دشوار میکند. مردان در شرایط ویژهای مینویسند و جامعه حضور آنان را به عنوان نویسنده پذیرفته و به رسمیت شناخته است. آزادی نویسندگان زن اما در جامعه نخست به عنوان زن و سپس در هستی ادبی محدود است.
مردان مجازند ادبیات مردمحورانه تولید کنند، ولی جنسیت نویسندگان زن پنداری در لابهلای اثرشان نیز خوانده میشود. زنان باید در انتظار پیامدهای نوشتههای خود نیز باشند. جامعه انتظار ندارد که آنها در درونکاویهای خویش از شخصیتهای داستان، تابوشکنی کنند؛ کاری که برای مردان نویسنده مجاز است. “برچسب”زنی چنان تأثیرگذار است که نویسندگان زن ناخودآگاه از “من” راوی گریزانند. آنان به تجربه دریافتهاند که خوانندگان رفتار شخصیتهای داستان را در هستی آنان بازمیجویند. چنین فرهنگی باعث میشود تا نویسندگان زن به شکلی به خودسانسوری گرفتار شوند.
نویسندگان این کتاب هر یک از تجربههای خویش در نوشتن میگوید، از بهایی که بابت تجربههای خویش در نوشتن پرداخته است. آری “نوشتن” خود خوشبختیست، ولی انزوا نیز به همراه دارد.
راه در پیش است
جرج اورول زمانی در پاسخ به این پرسش که چرا مینویسد، گفته بود: «از سر خودخواهی محض». او مینویسد تا دیده شود. این اما تنها دلیل نمیتواند باشد. در این شکی نیست که نویسندگان دنیایی موازی نیز برای خویش بنا میکنند و از این راه به زندگی خویش غنا میبخشند. نویسنده میکوشد جهانی خلق کند که موجود نیست و زاده فکر اوست.
نویسندگان زن در این کتاب خلاف مردان، کمتر به شهرت فکر میکنند و بیشتر به نفس نوشتن. زنان جسارت بهکار میگیرند تا صدای خویش را رساتر از هر زمان به گوش جهان برسانند. در واقع جهان چندصدایی در ادبیات با حضور نویسندگان زن زیباتر میشود.
دوبورا لوی ، رماننویس و شاعر انگلیسی مینویسد: «برای نویسنده شدن میبایست یاد میگرفتم که تو حرف دیگران بدوم، دهانم را باز کنم، یک کم بلندتر از دیگران حرف بزنم و سرانجام تنها با صدای خودم سخن بگویم که اساسا بلند نیست.». به نظر او به عنوان زنی نویسنده، کافی نیست که پشت میز تحریر بنشینی و در آرامش کار کنی: «برای این که نویسنده زن باشی میبایست گوشهگیری را کنار بگذاری و روی کارهایی سرمایهگذاری کنی که چندان هم به امر نوشتن ربطی ندارند: به عنوان مثال در میزگردها حضور داشته باشی و با صدایی رسا نظرت را مطرح کنی، هر چند که این کار به اراده و تسلط زیادی نیاز دارد.»
زنان نویسنده در این کتاب از جهانی سخن میگویند که هنوز مردان بر آن حاکمند. همانطور که در جهان کار زنان با مردان برابر نیست، در دنیای ادبیات نیز کار مردان را با کار زنان برابر نمیگیرند و فضای کمتری به آن اختصاص مییابد. برای نمونه حجم نقدهایی که بر آثار مردان نوشته میشود، به مراتب بالاتر از زنان است. و هر اندازه به «ادبیات مردانه اهمیت داده میشود، از ارزش ادبیات زنانهنگر کاسته میشود. و هر اندازه که ادبیات زنان کمتر مطرح میشود، کمتر هم مورد پژوهش قرار میگیرد.»
در این شکی نیست که شمار نویسندگان زن و آثارشان در جهان در حال افزایش است و به موازات آن عده کتابخوانان زن نیز بیشتر شده است. با اینحال کلیشهها هنوز نقش میآفرینند و تبعیض جنسی در پذیرش اجتماعی-ادبی کمتر تغییر کرده است. هنوز نویسندگان زن در مقایسه با نویسندگان مرد جدی گرفته نمیشوند و آثارشان مورد بحث و بررسی قرار نمیگیرد.
شاید بتوان امیدوار بود که با دگرگونی ساختارهای اجتماعی، دیوار کلیشهها نیز فروریزد و از تبعیضهای ریشهدار اندکی کاسته شود.
الفریده یلینک، نویسنده اتریشی، در مقالهای که در این مجموعه منتشر شده مینویسد: «جای یک کلمه در بحثهای مربوط به هنر زنانه و زنانگی در رسانهها خالی است: تحقیر.». نویسندگان زن طی سالیان با آفرینشهای ادبی و هنری خویش نشان دادهاند که در کارآیی جنسیتی تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد. به قول اورول: «نوشتن مبارزهای است به غایت پر مشقت که میتوان آن را با یک بیماری دردناک مقایسه کرد.». نویسندگان زن در این راستا سالهاست مبارزهای پُربار را آغاز کردهاند. آنان نه برای تفریح، بلکه برای ادامه زندگی مینویسند.
در تاریخ ادبیات نوشتن زنان سنتی طولانی ندارد، اگرچه ادبیات بدون حضور آنان شکوه خویش را از دست میدهد، اما همین حضور صدساله نشان از آن دارد که زنان میتوانند این سنت را درهم بشکنند. اما پرسش این است: مردان در شکستن این سنت چه نقشی میتوانند داشته باشند؟
کتاب “میز تحریری رو به چشمانداز” با همه تلخنگاریهای موجود، راه را برای ادامه نوشتن بازمیگشاید و این خود خواندن آن را جذابتر میکند. شکستن تصویر کلیشهای نویسنده زن، چیزیست که به این کتاب اعتبار میبخشد و خواندن آن که با ترجمهای بسیار خوب و روان منتشرشده، نه تنها برای زنان، که برای مردان نیز بیشک مفید خواهد بود.
اسد سیف – دویچه وله فارسی