در تاریخ دهم ژانویهی امسال عرصهی نشر یکی از اصیلترین و مؤثرترین خادمینش را در سکوتی باورنکردنی از دست داد. ایرج باقرزاده، پیش از انقلاب از مدیران نشر شرکت تایم/لایف و سپس بانی انتشارات موفق تاوریس (I.B. Tauris) در لندن بود.
با ایرج از سال ۱۳۵۶ آشنا شدم، زمانی که قرار شد شعبهای از انتشارات تایم لایف را در تهران راه بیندازد. آشنایی و سپس دوستی او با همسر فقیدم کریم امامی که در آن زمان مدیر انتشارات سروش (انتشارات رادیو-تلویزیون ملی ایران) بود، خیلی سریع اتفاق افتاد. هر دو دغدغههای مشابهی داشتند: بالا بردن کیفیت نشر، اعم از محتوا، فونت، صفحهآرایی و گرافیک درون و بیرون کتاب. ایرج سالها از ایران دور بود، و طبعاً برای بنیانگذاری یک دفتر نشر نیازمند مشاوره و کمکِ دستاندرکاران خبرهی این حرفه بود. نخست هیئت مدیرهای تشکیل داد و از چند تن ناشر سرشناس از جمله کریم امامی دعوت کرد. تسلط اندک باقرزاده به زبان فارسی بهویژه در زمینهی نشر و احاطهی امامی به انگلیسی، خیلی زود آن دو را به هم نزدیک کرد.
زمان زیادی گذشته و بسیاری جزئیات از خاطرم محو شده، همینقدر میدانم که دفتری اجاره شد، چند نفری استخدام شدند و تایم/لایف میرفت که فعالیت انتشاراتیاش را آغاز کند، که آوار انقلاب بر سرمان فرود آمد. خیلی سریع همان تکوتوک کارمندان دفتر علیه مدیرعامل شوریدند (الگویی که در بسیاری از شرکتهای خصوصی و حتی دولتی رخ داد). کریم امامی هم مانند بسیاری مدیران کل مشمول «پاکسازی» شد، همانطور که خود من و صدها مانند ما شدند. چیزی نگذشت که همگی بیکار و خانهنشین شدیم. بدون حقوق ماهیانه و نداشتن اندوختهی مالی باید ترفندی میاندیشیدیم که درآمدزا باشد. تنها کاری که در آن سررشته داشتیم نشر بود. تصمیم گرفتیم انتشاراتی خصوصی و خانگی به راه بیندازیم. از تعدادی همکاران سابق که برخی هم مانند ما پاکسازی شده بودند، و از جمله ایرج باقرزاده دعوت کردیم با سرمایهی بسیار اندکی با ما در این کار شریک شوند. متأسفانه در این زمان ایرج نه تنها کار و دفترش را از دست داده بود، ممنوعالخروج هم شده بود. بنا بر این برای همکاری با ما وقت آزاد داشت و در حقیقت در فرایند این نشر خانگی (انتشارات زمینه)، که شرکایش همگی از خبرگان حرفه بودند، بود که با دانش و کارآمدی ایرج بیشتر آشنا شدیم. میزان وسواس امامی و باقرزاده در حدی بود که طبعاً در آن شرایطِ دشوار که باید هر چه سریعتر کتابهایی را روانهی بازار میکردیم، کار را کُند و طولانی میکرد. پس نتیجهای که در انتظارش بودیم حاصل نشد و انتشارات خانگی دوامی نیاورد.
در فاصلهی یک سال بعد خوشبختانه ایرج به هر حیلتی بود موفق شد ایران را ترک کند و خود را به لندن برساند.
و مدتی پس از ورودش به انگلستان تصمیم گرفت انتشاراتی مستقل راه بیندازد. در مورد نشر تاوریس (نام قدیمی تبریز که زادگاه اجدادش بود) و موفقیت بینالمللیاش همکاران او باید بیشتر بگویند و بنویسند، و ای کاش چنین میکردند. من همینقدر میتوانم بگویم که با دیدن کاتالوگهای این انتشارات، دیدیم که تاوریس به نشر بسیار موفق و توسعهیافتهای تبدیل شد که آثارش نه فقط در انگلستان که بعدها در آمریکا هم به فروش میرفت و نقدهای مثبتی دریافت میکرد. ایجاد یک انتشارات نوپا و موفق در کشوری که نشر سابقهی چندصد ساله دارد، گویای قابلیت و دانش حرفهای ایرج بود.
در زمان شراکت انتشارات «زمینه» وقتی اکثر شرکای ما که مأیوس شده بودند، از ما جدا شدند، سهچهار نفر باقی مانده بودیم و عمدهی کار اصلی هم بر عهدهی امامی و باقرزاده بود. دو سه کتاب را با هم و از خیلی نزدیک کار کردیم و از آنجا بود که دانش، دقت، و حرفهای بودن ایرج برای ما مثالزدنی شد. بهخصوص که کتابها مصور و تمامرنگی هم بودند و باقرزاده ما را واداشت که اتاقی را به استودیوی عکاسی تبدیل کنیم و شریک، دوست، و عکاس هنرمندی چون بهمن جلالی مسئول عکاسی شد. کتابها بسیار موفق از آب در آمدند، ولی در این فاصله ایرج ایران را ترک کرد و انتشارات زمینه هم به کتابفروشی تبدیل شد.
باقرزاده چند سال پیش گویا به دلیل مسائل خانوادگی تاوریس را واگذار و خود را بازنشسته کرد. فقدانش خلأ بزرگی برای دوستان و عالم نشر است. روحش شاد.