روز آنلاین - RoozOnline.net

رخت های کهنه

تهمینه مفیدی

پست موقت/ این پست را سه رو پیش از دستگیری از صفحه قبلی خود پست کردم.
پنج هفته گذشته، پاهایم را روی ذغال داغ می گذاشتم و از رختخواب بیرون می آمدم، ورزش می کردم، حرف می زدم و سعی می کردم سوزش پاهایم را که به مغز و استخوانم می زد را فراموش کنم. تک تک حرف هایی را که شنیدم، فراموش کنم. اما من هرگز با فراموش کردن عبور نکرده ام. ایستاده ام، تا سر حد مرگ عصبانی، ناامید، تحقیر و حقیر شده ام، از خودم از دیگران بیزار شده ام، آن قدر ایستاده ام که تمام رنج ها و ترس هایم توی صورتم براق شوند و بعد بنشینم و دوباره تکه پاره هایم را که به در، دیوار و زمین شتک زده، را جمع کنم و کنار هم بچینم. من این کار را خوب بلدم. خوب بلدم از تکه های منهدم شده یک آدم، موجودی تازه ای بسازم. باور کنید، بارها و بارها این کار را کرده ام. چرا؟ به یک دلیل احمقانه، من زندگی کردن را دوست دارم. حتی حالا هم که می نویسم خنده ام می گیرد. یک بار هم روانکاوم گفت تهمینه این امیدواری عجیب تو به زندگی و آدم ها از کجا می آید؟ آخر آن وقت ها به آدم ها هنوز خیلی اميدوار بودم. حالا نیستم. چیزی از مهر و دوست داشتنم کم نشده. اما ترسیده ام و عقب کشیده ام، به همین سادگی. من هنوز زندگی را دوست دارم و هر روز برای مرگ آماده ام. چه کسی می داند در این شهر که هر روز زمین زیرپاهایت بیشتر می لغزد، واقعا چه چیزی از رگ گردن جز خدا به تو نزدیک تر است؟ از دست دادن، تجاوز، کتک خوردن، دستگیری، اعدام بی دلیل، مرگ ناگهانی؟ روزهایی ست که واقعا هیچ کداممان نمی دانیم چند ساعت دیگر چه اتفاقی برایمان خواهد افتاد. امشب به همه این ها فکر کردم و دلم خواست این عکس را از خودم اینجا بگذارم. توی این عکس خودم را دوست دارم، چون تمامِ من است. تمامِ تهمینه ای که هر روز با داروهایش جنگید و با خودش مدارا کرد. کم آورد، زار زد، همه چیز را خراب کرد و دوباره بلند شد. من صدها بار پوست انداخته ام. هزاران بار این رخت های کهنه را از رگ هایم کنده ام و زمین انداخته ام تا دوباره نفس بکشم. من هر روز این روزها مثل همه شما نفس می کشم و چیزی نفسم را حبس می کند. اما باز ادامه می دهم، تا جایی که توان دارم ادامه می دهم و به زخم های خودم و دیگران دست می کشم. اما اگر روزی این نفس مثل خیلی از نفس های دیگر حبس شد و بالا نیامد، دلم می خواهد کسانی که اینجا دوستشان دارم و دوستم دارند من را با این عکس خاطر بیاورند. این عکس تهمینه ای است که دوست دارد تا آخرین لحظه برای دوام آوردن خودش و دیگران بجنگد.