بازنشسته

 

مینا عبدی

 

امبرتو که از حقوق ناچیزِ بازنشستگی و عدم توانایی در پرداخت اجاره‌ی اتاق‌اش به‌ستوه آمده برای اولین بار در زندگی تلاش می‌کند تا در کنار خیابان ایستاده و گدایی کند. اما یک عمر زندگی شرافتمندانه‌ مانع از این کار می‌شود و او لاجرم سگ عزیزش را به جای خود می‌گذارد.


این صحنه یکی از تکان‌دهنده‌ترین سکانس‌های تاریخ سینما در تاثیر فقر بر له شدن کرامت انسانی‌ست؛ بدون تلاش مذبوحانه برای رمانتیزه‌سازی فقر.


گابریل_گارسیا_مارکز در ستایش از جاودانه‌‌ی دسیکا می‌گوید:
“ویتوریو دسیکا و چزاره زاواتینی به نحوی ساده تعریف کرده‌اند که در جامعۀ کنونی موقعیت یک مرد صادق چگونه است و نشان داده‌اند که صفات نیک به هیچ دردی نمی‌خورند… فیلم «اومبرتو د.» شاهکاری است باعث افتخار بشریت”.


امبرتو بعدتر به‌قدری مستأصل می‌شود که تصمیم می‌گیرد همراه با سگ‌اش جلوی قطار پریده و خودکشی کند. ویتوریو_دسیکا کارگردانِ “امبرتو دی” درباره‌ی این سکانس گفته است:


” تراژدی غالبا با تسلیم و سکوت توام است ولی گاه به خودکشی می‌انجامد. خودکشی یک جوان تأثربرانگیز است ولی خودکشی یک پیرمرد که در آستانهٔ مرگ قرار دارد امر بسیار وحشتناکی است. جامعه‌ای که این اتفاق در آن بیفتد بی‌شک یک جامعه از دست رفته است.”