روز آنلاین - RoozOnline.net

از حجم موهای سر تا موهای زائد بدن!

الهام باقری

اندر حکایت کارکردن من در صداوسیما و قطع همکاریم.

سال ۱۳۸۸ هنوز مهر مدرک کارشناسی ارشدم خشک نشده بود که توسط استادم معرفی شدم به صداوسیمای قم. قرار بود برای یه برنامه ادبی که دوشنبه‌ها از رادیو پخش می‌شد، مطلب بنویسم. متن نمونه رو فرستادم و پذیرفته شدم، ولی اینکه قلمم و شاید اطلاعاتم و روش تحقیقم خوب بود، ظاهرا اصلا نه کافی بود، نه ملاک. باید از تک‌خان رستم که خودش هفتاد مرحله داشت رد می‌شدم. درنتیجه ارجاع داده شدم به حراست که یه اتاق کوچیک سرد ساکت بود با یه میز و یه صندلی و یه مرد کت‌شلواری ریشوی یقه‌بسته تا بیخ گلو. تا وارد شدم چند تا کاغذ گذاشت روی میز و گفت بنویس. از چی بنویسم؟ از کجا؟ از لحظه‌ای که نطفه‌ت بسته شد تا همین الان که نشستی اینجا. خلاصه از چند نسل قبلم با شرح و تفسیر نوشتم تا سرنوشت اسپرم‌هایی که متاسفانه بچه نشده بودن. بعد، چند تا کاغذ دیگه گذاشت روی میز و گفت بنویس درمورد خانواده همسرت. درمورد اونا هم هرچی بود و نبود نوشتم با جزئیات. بعد کاغذها رو برد به یه اتاق دیگه و بعد از چند دقیقه با کاغذهای جدید برگشت و گفت بیشتر بنویس. چون اون موقع خواهرم ایتالیا دانشجو بود و خواهر همسرم ساکن لندن بود، سوژه خوبی بودم برای زیر ذره‌بینشون. خلاصه از حجم موهای سرشون شروع کردم به نوشتن تا تعداد موهای زائد بدنشون. و ظاهرا خیلی کامل نوشته بودم که پذیرفته شدم و رفتم سراغ کار اصلیم که نویسندگی بود. تهیه‌کننده اون برنامه دوشنبه‌ها آقای خوبی بود و منم که جوون بودم و جویای کار و عاشق نوشتن، به کارم ادامه دادم با صفحه‌ای ۷۵۰ تومن که هر وقت عشقشون می‌کشید واریز می‌کردن و راستش اون موقع برام پولش زیاد مهم نبود. کارم خوب بود و مهم‌تر از همه تعهدم و خوش‌قولیم برای ارسال درست و دقیق متن و همین باعث شد برنامه‌های بیشتری بگیرم و علاوه‌بر رادیوی قم، برای رادیو معارف هم بنویسم. همون وقت یه قرارداد هم با شبکه هدهد بستم که باید روزی سه تا برنامه ده پونزده صفحه‌ای تحویل می‌دادم که با کارهای دیگه‌م می‌شد روزی حداقل ۵۰ صفحه که از توانم واقعا خارج بود. درنتیجه یه فراخوان دادم بین دوستام و دوستاشون و هفت، هشت نفر جمع شدن برای همکاری. من علاوه‌بر نوشتن سهم خودم، متن اونا رو هم می‌گرفتم، یه‌دست می‌کردم، ویرایش می‌کردم، گاهی بازنویسی می‌کردم و بعد ایمیل می‌کردم. بماند که معارف ده بار یه متن یک پاراگرافی رو به‌خاطر یه نقطه اضافه یا ویرگول جا‌به‌جا، برمی‌گردوند و واقعا کار کردن باهاشون با اون همه اورد ناشتا که می‌دادن، اعصاب فولادی می‌خواست. روال دستمزد‌دادنشونم همیشه دو ماه بعد از تحویل…